• سلام بر دوستان عزیزی که می خواهند عضو انجمن سرزمین رمان شوند اگر در ثبت نام انجمن سرزمین رمان سوال یا مشکلی دارید لطفا این آموزش رو مطالعه کنید آموزش عضویت در انجمن سرزمین رمان

در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

تایپ رمان

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #1
نام رمان: قدیسه شیاطین
ناظر : M *StarShadow*
نام نویسندگان: Taraو Darkvill ( فاطمه رحیمی و ملیحه امیری)
ژانر: تخیلی، عاشقانه، فانتزی
خلاصه :
دختری از جنس آهن اما مانند درونش الماس و چشم شیطان می‌درخشد...
دختری که برخلاف ظاهر زال و سپیدش در تک تک رگ...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Mariya

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سطح
0
 
ارسال ها
93
مدال‌ها
1
محل سکونت
تهران
  • #2
نویسنده‌ی گرامی ، ضمن خوش آمدگویی و سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن اثر خود
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را مطالعه فرمایید.


تاپیک قوانین بخش تایپ رمان و نحوه قرار دادن رمان در انجمن ...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش:

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #3
نام رمان: قدیسه‌ی شیاطین
ژانر: تخیلی_عاشقانه_‌فانتزی

هدف: آشنایی با تخیلات ذهنی یک انسان و درک درست از دنیای تاریکی...

خواننده های عزیز، تمام وقایع تاریخی(شهر ها و یا کشور ها و...) اتفاقات این رمان تخیلی است و
نوشته ذهن نویسندگان این رمان محسوب میشود!

بوی سوخته شدن دیواره های چوبی اتاق به...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkvill

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
10
مدال‌ها
1
محل سکونت
خراسان رضوی، مشهد
  • #4
نمی‌دانست کجا میرود، آنقدر دوید و دوید که جز یک دشت بی سر و ته چیز دیگری را نمی‌دید. دشتی پر از خون و اجساد تیکه تیکه شده، گویا تمامی دنیا در این دشت به پیشواز مرگ رفته‌اند و فقط او زنده مانده.
صدای پاهای چندین سرباز را می‌شنید.
- اونجاست، بگیرینش!
دست بر دامن پر چین و پاره‌اش برد و شروع کرد به...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #5
نگاه تیزشان حریصانه بر روی تن سفید و اندام ظریف او می‌چرخید و لبخند تمسخرآمیزی بر لبانشان نشست. کامش از این حس، تلخ شده بود و بغض نفس را برید. چه بی رحمانیه او را به باد تمسخر گرفته بودند؛ آن چشم‌های حریص که بر تن و بدن او می‌غلطید، لبخندهای شرم آور... این چیزها با دنیای لطیف و پر عطوفت او فرق...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Vayolet

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
3
محل سکونت
مشهد
  • #11
نگاه تیزشان حریصانه بر روی تن سفید و اندام ظریف او می‌چرخید و لبخند تمسخرآمیزی بر لبانشان نشست. کامش از این حس، تلخ شده بود و بغض نفس را برید. چه بی رحمانیه او را به باد تمسخر گرفته بودند؛ آن چشم‌های حریص که بر تن و بدن او می‌غلطید، لبخندهای شرم آور... این...
Tara
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkvill

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
10
مدال‌ها
1
محل سکونت
خراسان رضوی، مشهد
  • #6
__
توضیحات:
دشت کارس«Kars» درون خاک کشور جادروس واقع شده و محلی بود که جنگ بین دو کشور آن‌جا اتفاق افتاد.
_
زمانی که نیمه شب فرا رسید، هرازگاهی چندین سرباز به سوی اسیران می‌آمدند و با خنده‌های وقیحانه که دو طرف صورت پر از خاک و خونشان چین‌های زشتی می‌افتاد به زنان و دختران آزار می‌رساندند...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #7
تاریکی شب به اینکه آهسته فرار کند کمک می‌کرد. از چادری که کنار ارابه‌ها بود و بزرگ‌تر از همه بنظر می رسید صدای آشنایی شنید، صدای همان شخص غریبه که عطر اشرافی داشت. همان عطر تلخ و خوشبویی که اورا مجذوب کرده بود.
- ماهم در جنگ تلفات سنگینی داشتیم!
صدای دیگری را هم شنید.
- فرمانده جاسپر(Jasper)، به...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkvill

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
10
مدال‌ها
1
محل سکونت
خراسان رضوی، مشهد
  • #8
- هی سرباز.
دستان آن متجاوز از حرکت ایستاد و ویولت تازه توانست نفس بگیرد، برنگشته بود و حتی به پشت سرش و نگاهی نینداخت.
بازوان سرباز که دور او بود، آهسته کنار رفت؛ همان که از او رهایی یافت زانوهایش سست شد و درحالی که دیدگانش بخاطر جوشش اشک تار شده بود بر روی سطح سرد زمین زانو زد.
درد قلبش بود...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Vayolet

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
3
محل سکونت
مشهد
  • #10
- هی سرباز.
دستان آن متجاوز از حرکت ایستاد و ویولت تازه توانست نفس بگیرد، برنگشته بود و حتی به پشت سرش و نگاهی نینداخت.
بازوان سرباز که دور او بود، آهسته کنار رفت؛ همان که از او رهایی یافت زانوهایش سست شد و درحالی که دیدگانش بخاطر جوشش اشک تار شده بود بر...
Darkvill
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Vayolet

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
3
محل سکونت
مشهد
  • #9
عالیییی بود😍
 

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #12
صدای جاسپر مردانه اما لحنی نرم و دل‌انگیزی داشت، سرباز با اخم‌های در هم به سویش آمد و دست پر قدرتی دور مچ ظریف او همچون حصاری پیچیده شد و سرباز ویولت را به سوی خود کشیده شد.
ویولت همچنان در آن دو گوی آسمانی بی‌هیچ احساسی که چون دریایی طوفانی‌ست خیره بود، نسیم خنکی وزید و پوست صورتش را نوازش کرد...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #13
..........

دقایقی از زمانی که آن دخترک چموش را می‌دید گذشته بود، جاسپر مقداری اوراق را بر روی میزش گذاشته و درحالی که قلم را مابین انگشتان کشیده‌ی خود می‌چرخاند به ارقام و اعدادی که بر روی اوراق نوشته شده، می‌نگریست.
سردردش آرام آرام هر لحظه بیشتر می‌شد؛ قلم را بر روی میز رها کرد و درحالی که...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #14
صدای هو هوی نسیم که در میان شاخسار خشکیده وزیده می‌شد و صدای زنجیر کنار ارابه که بر میله‌های فلزی برخورد می‌کرد، نجوای آرامی داشت. لباس از خز مرغوبی که سرباز به او و چندین تن از اسیران دیگر داده بود را بیشتر به دور خود پیچاند. کم کم ماه به کناری می‌رفت و از سوی دیگر باریکه‌ای از نور، در پس...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkvill

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
10
مدال‌ها
1
محل سکونت
خراسان رضوی، مشهد
  • #15
آب دهانش را پر سر و صدا قورت داد، هرچه سعی میکرد بر حال و احوالش غالب شود گویی بی معنا بود.. لرزش دستانش اینقدر سریع بود که گویا در دستانش چندین غالب یخ نهاده ،بی رمغ بودند و خونی از میان انها جاری نمیشد؛زبانش را بی حس بر روی لبان خشکیده اش کشید داغی و خیسی چیزی را بر روی گونه راستش احساس کرد...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkvill

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
10
مدال‌ها
1
محل سکونت
خراسان رضوی، مشهد
  • #16
با صدای بلندی که امد تنش لرزید ، چشمانش را از هم باز کرد حالا هوای گرگ ومیش شب جایش را به روز زیبا داده بود ؛ اما کدام زیبایی؟
او در بند و اسارت دشمن بود ،دختر رها و آزاده حالا مانند پرنده ای در چنگ دشمن افتاده و آینده ای تاریک و مبهم دارد. نه! اخر این...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #17
دستش را به سمت خورشید برد اما ثانیه‌ای بعد تاریکی جلویش قرار گرفت و دیگر نتوانست آن منظره را ببیند.
در همان حال، جاسپر با خستگی به دیوارهای قدیمی پُل نورس (Nors) می‌نگریست و آرام زیر لب با خود زمزمه کرد- بلاخره برگشتم.
ساعات زیادی صرف این شد که تمام ارابه‌ها و سواره نظام ها و پیاده نظام های دیگر...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tara

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
9
مدال‌ها
1
محل سکونت
مشهد
  • #18
هیاهو و جنبشی در اطراف ارابه‌ها به پا شده بود، ویولت با خستگی سر از زانوهایش برداشت و از پس میله‌ها به آن طرف نگریست، تعدادی سرباز به دور اسبی که جاسپر بر رویش بود جمع شده بودند. فردی از میان جمعیت و هیاهو با صدای بلندتری تقریبا فریاد کشید- یکی بره و کالسکه خبر کنه، فرمانده خونریزی داره...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkvill

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
10
مدال‌ها
1
محل سکونت
خراسان رضوی، مشهد
  • #19
دلش به هم می پیچید و هر آنی ممکن بود که محتوای داشته و نداشته معده و شکمش را پس بیاورد؛ لبانش را بهم چسباند گویی میله های این ارابه بدرد نخور هم حالا به سمتش حجوم اورده بودند و هر لحظه فضا را برایش خفه تر و تنگ تر میساخت. افتاب داغ هر لحظه پرتوهایش را با بی رحمی تمام بر سر دخترک میکشید و امانش...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

Darkvill

کاربر انجمن سرزمین رمان
تازه وارد
سطح
0
 
ارسال ها
10
مدال‌ها
1
محل سکونت
خراسان رضوی، مشهد
  • #20
ترس بدی دل او را چنگ انداخت و چشمانش را به سوی سکوی چوبین بزرگی که حال دختران زیادی روی آن حضور داشتند و همه شروع به گریستن کرده بودند و برخی ترسیده و حیران و دیگر از آن‌ها با نفرت به اطراف می‌نگریستند، خیره شد..... آن‌ها از غرامت جنگ دیگر بودند؟ زیرا که هیچ یک از آن‌ها گیسوان برفی رنگ یا سپیدی...
برای مشاهدا کامل محتوا باید در انجمن ثبت نام کنید.
 

چه کسی این موضوع را مشاهده می کند (تعداد کل: 1 ، اعضا: 0 ، مهمانان: 1)

بالا