نتایح جستجو

دلنوشته شماره چهار: دیگران برایم کوچکترین اهمیتی ندارند اما تو با تمام دنیا فرق می کنی! برایم خیلی مهم است که تو درباره ام خیلی چیزها را بدانی. من در این کره ی خاکی بی نهایت یک نفر را دوست می دارم، آنقدر این حس درونم زیاد است که همانند اقیانوسی خروشان، نه سرش پیداست و نه ته آن! آخر تو نمی دانی...

دلنوشته شماره سه: این روزها دلم دچار تلاطمی ست عجیب! ذهنم درگیر افکاریست کاملا ناراحت کننده! نمی دانم چه کنم که قلبم لحظه ای آرام بگیرد و اینهمه درد را پمپاژ نکند! چه کنم که این رنج ها من را رها کنند و به جایی دور بروند، خیلی خیلی دور! من نمی خواهم متحمل این حجم از سختی ها باشم. نمی خواهم زندگی...

دلنوشته شماره دو: خدایا؟ صدایم را میشنوی؟ چرا گاهی من را تنها می گذاری و نگاه پر از آرامشت را از من دریغ میکنی؟ چرا گاهی تا این حد نسبت به من بی توجه می شوی؟! شاید بگویی این بنده من دیوانه شده، چرا این افکار آزار دهنده را در ذهن خود می پرورد اما نه! من هرگز دیوانه نشده ام، من فقط خسته ام، خسته...

دلنوشته شماره یک: غم هایم تمامی ندارند! بغضی عجیب، سخت و خفه کننده گلویم را گرفته و رهایم نمی کند! به همان خدایی که همه ی عالم هستی را پدید آورد قسم می خورم که بریده ام، از تمامی دنیا اما چه کنم؟ جز صبر راهی ندارم! نمی دانم چرا بعضی وقت ها آدمیزاد انگار به ته ته وجودش می رسد و احساس می کند تمامی...

نام اثر::: می خواهم بدانی! نام نویسنده::: مهدیه مومنی ژانر::: عاشقانه، تراژدی *** مقدمه::: می خواهم تو خیلی چیزها را در مورد من بدانی! مثلا این را بدانی که چقدر به تو وابسته ام، چقدر دوستت دارم و چقدر برایم عزیز هستی! می خواهم بدانی به غیر از تو کس دیگری در قلب من جای ندارد و تو تنها عشقی هستی...