شاعر : فاضل نظری
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغــ*ــوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
ممنون.
ارسالی ها یه امتیازی دارند که مثلا 50 تا بشه امیتاز میگیرین.
اامتیازات بستگی به واکنش های دریافتی داره.مانند لایک و..