• سلام بر دوستان عزیزی که می خواهند عضو انجمن سرزمین رمان شوند اگر در ثبت نام انجمن سرزمین رمان سوال یا مشکلی دارید لطفا این آموزش رو مطالعه کنید آموزش عضویت در انجمن سرزمین رمان

Recent content by Darkvill

  1. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    این صدا لرزش نامحسوسی در اعماق قلب ویولت بپا کرد، این لحن مردانه و محکم که لحجه‌ی اقامنشأتانه‌ای داشت تنها و تنها مختص به آن مرد بود. سکوت همه جا را فرا گرفت، همه به سمت قهرمان کشورشان نگاهی انداختن و سرشان را به نشانه‌ی احترام خم کردند. پس زیبایی دخترک حتی این جوان راهم مدهوش کرده بود که جاسپر...
  2. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    ولی نه تنها ویولت بلکه تمام مردم انجا از این کار ان‌ها متعجب شدند و انها فقط میگفتند "لزورا!" ویولت با تعجب به ادنا نگاه کرد، نمی‌فهمید به چه دلیلی او را اینگونه صدا زدند و اصلا به چه معناییست و با نگاهش سوالی می‌خواست از ادنا بپرسد که صدای پیرزنی برخواست و گفت: -این زن تمامی این هارا جادو کرده...
  3. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    ولی نه تنها ویولت بلکه تمام مردم انجا از این کار ان‌ها متعجب شدند و انها فقط میگفتند "لزورا!" ویولت با تعجب به ادنا نگاه کرد، نمی‌فهمید به چه دلیلی او را اینگونه صدا زدند و اصلا به چه معناییست و با...
  4. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    ترس بدی دل او را چنگ انداخت و چشمانش را به سوی سکوی چوبین بزرگی که حال دختران زیادی روی آن حضور داشتند و همه شروع به گریستن کرده بودند و برخی ترسیده و حیران و دیگر از آن‌ها با نفرت به اطراف می‌نگریستند، خیره شد..... آن‌ها از غرامت جنگ دیگر بودند؟ زیرا که هیچ یک از آن‌ها گیسوان برفی رنگ یا سپیدی...
  5. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    دلش به هم می پیچید و هر آنی ممکن بود که محتوای داشته و نداشته معده و شکمش را پس بیاورد؛ لبانش را بهم چسباند گویی میله های این ارابه بدرد نخور هم حالا به سمتش حجوم اورده بودند و هر لحظه فضا را برایش خفه تر و تنگ تر میساخت. افتاب داغ هر لحظه پرتوهایش را با بی رحمی تمام بر سر دخترک میکشید و امانش...
  6. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    با صدای بلندی که امد تنش لرزید ، چشمانش را از هم باز کرد حالا هوای گرگ ومیش شب جایش را به روز زیبا داده بود ؛ اما کدام زیبایی؟ او در بند و اسارت دشمن بود ،دختر رها و آزاده حالا مانند پرنده ای در چنگ دشمن افتاده و آینده ای تاریک و مبهم دارد. نه! اخر این...
  7. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    آب دهانش را پر سر و صدا قورت داد، هرچه سعی میکرد بر حال و احوالش غالب شود گویی بی معنا بود.. لرزش دستانش اینقدر سریع بود که گویا در دستانش چندین غالب یخ نهاده ،بی رمغ بودند و خونی از میان انها جاری نمیشد؛زبانش را بی حس بر روی لبان خشکیده اش کشید داغی و خیسی چیزی را بر روی گونه راستش احساس کرد...
  8. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    - هی سرباز. دستان آن متجاوز از حرکت ایستاد و ویولت تازه توانست نفس بگیرد، برنگشته بود و حتی به پشت سرش و نگاهی نینداخت. بازوان سرباز که دور او بود، آهسته کنار رفت؛ همان که از او رهایی یافت زانوهایش سست شد و درحالی که دیدگانش بخاطر جوشش اشک تار شده بود بر روی سطح سرد زمین زانو زد. درد قلبش بود...
  9. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    __ توضیحات: دشت کارس«Kars» درون خاک کشور جادروس واقع شده و محلی بود که جنگ بین دو کشور آن‌جا اتفاق افتاد. _ زمانی که نیمه شب فرا رسید، هرازگاهی چندین سرباز به سوی اسیران می‌آمدند و با خنده‌های وقیحانه که دو طرف صورت پر از خاک و خونشان چین‌های زشتی می‌افتاد به زنان و دختران آزار می‌رساندند...
  10. Darkvill

    در حال تایپ رمان قدیسه‌شیاطین |Taraو Darkvill (کار گروهی)کاربران انجمن سرزمین رمان

    نمی‌دانست کجا میرود، آنقدر دوید و دوید که جز یک دشت بی سر و ته چیز دیگری را نمی‌دید. دشتی پر از خون و اجساد تیکه تیکه شده، گویا تمامی دنیا در این دشت به پیشواز مرگ رفته‌اند و فقط او زنده مانده. صدای پاهای چندین سرباز را می‌شنید. - اونجاست، بگیرینش! دست بر دامن پر چین و پاره‌اش برد و شروع کرد به...
بالا